کتاب وبلاگ خون آشام 1
اولش فکر کردم مامان و بابایم عقلشان را از دست دادهاند یا سرِ کارم گذاشتهاند.
تا اینکه یک روز سروکلهی یک دندان نیشِ نوکتیز و براق توی دهانم پیدا شد.
بوی خیلی بدی هم میدادم. بعد هم فهمیدم چه اشتیاق وحشتناکی به خون دوستم دارم!
یکهو زندگیام از اینرو به آنرو شد. زندگیام به گند کشیده شد. تازه فقط این نیست.
پای «خونآشامها» هم وسط است. برای خونآشامها هیچچیز خوشمزهتر از خون نیمهخونآشامها نیست.
مثل اینکه قرار است اوضاع خیلی خیلی خطرناک شود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.