به صحنه بردن فلسفه
کتاب هوم بادی / کابل
کالبدشناسی درام
زیباشناسی عروسک
کتاب «زیبایی شناسی عروسک» به قلم استیو تیلیس و ترجمه پوپک عظیم پور منتشر شده است.این کتاب به زمینههای بنیادین نمایش عروسکی به عنوان یک هنر تئاتری پرداخته است. نگارش کتاب براساس این فرض بوده که نمایش عروسکی در عمل میتواند اطلاعات موثری برای مطالعات تئاتری داشته باشد و در عین حال این مطالعات تئاتری بتواند عمل نمایش عروسکی را غنیتر سازد.
تمرین های تئاتر فمینیستی
انتشارات بیدگل منتشر کرد: تمرین تئاتر فمینیستی راهنمای عملی برای ساخت نمایشهایی است که شیوههای متفاوت از بازنمایی تا «دیدن» جنسیت را بررسی میکند. کتاب در سه بخش سامان یافته است. زنان در کارگاه متنهای دراماتیک، زمینههای فمینیستی جنسیت و پروژههای ابداعی این کتاب برای استفاده در کلاسهای درسی و کارگاههای طراحی شده و موضوعات تحت پوشش آن، بدن؛ تمرینهای عملی فمینیستی؛ معیار و زیبایی شناختی فمینیستی است
نامه به ژنرال فرانکو(نمایشنامه)
« نامه به ژنرال فرانکو » و دو نمایشنامهٔ تک پرده ای « پیک نیک در آوردگاه » و « گِرنیکا » نوشته های فرناندو آرْرابال تِه ران ( زاده در ۱۹۳۲ )، از زمرهٔ برجسته ترین نوشته های ادبیات و روزنامه نگاری نوین دربارهٔ فرانکو، اعمال او و پیامدهایش برای مردم کوچه و خیابان اسپانیاست. آررابال نمایش و فیلم نامه نویس، کارگردان، داستان نویس و شاعر است. او هفت فیلم کارگردانی کرده، بیش از صد نمایشنامه، چهارده داستان بلند و شمار فراوانی شعر و مقاله نوشته است که این ها، به زبان های گوناگون، به هر سوی این گوی خاکی رفته اند و پس از چندی، با جایزه های جهانی بسیار برای او، بازگشته اند.
نوشته های این کتاب که در زمان های گوناگون پدیدار شده اند، در یک چیزِ مشترک اند: رد آن واقعیت اجتماعی و سیاسی که دم ودستگاه فرانکو نمایندگی اش می کرد. دیدگاه آررابال به تجربهٔ تاریخی سوگناک اسپانیا در رویدادهای سال های جنگ داخلی و پیروزی فاشیسم در ۱۹۳۹ شکل گرفته است. او از کودکان نسلی است که در اسپانیای فاشیستی بزرگ شده، در دبستان های رژیم آموزش دیده، پرورش یافته و مغاک ژرف میان ایدئولوژی و زندگی روزانهٔ پر از درشتی، زشتی و پلشتی را به چشم خود دیده است.
آررابال، فزون بر این ها، دوری از میهن را نیز آزموده است. او که خود را « نیمه تبعیدی » می خواند، از سال ۱۹۵۵ در پاریس زندگی می کند و بسیاری او را نویسنده ای فرانسوی می دانند.
شب روی سنگفرش خیس
«امروز هفتم بود و ما در هوای سرد زمستانی سه تاج گل میخک روی مزار نوشین گذاشتیم و زیر نم ریزههای تند برف، غریبانه دورش حلقه زدیم و بعد ساکت و خاموش برگشتیم و حالا... آقای مجلسی! تو ماندهای و بیمارستان و یک اتاق عمل. دکتر گفت بدخیم نیست؛ فقط احتمال دارد قسمتی از حنجره و تارهای صوتیات را قطع کنند. حالا که توی این مه غلیظ شبانه و باران، در دامنهی سفالهای این خانهی کهنه، قوز کردهای. قطره قطره خونچکان روی سنگفرش خیس. آقای مجلسی، دیگر چه احتیاجی به حنجرهات داری؟ نترس! توی این کوچهی آشنای مه گرفته، زیر این پنجرهی بسته بایست و نگاه کن: آنجا در بخش جراحی دارند تارهای صوتیات را برمیدارند»