دربارهی کتاب ” دود روشن آتش سرد (جلد 1) ” اثر روزاموند هاج ترجمهی زهرا هدایتی
کتاب دود روشن آتش سرد (جلد 1) اثر روزاموند هاج است به ترجمه زهرا هدایتی و چاپ انتشارات باژ، روایتگر داستانی فانتزی است، در سرزمینی که دور تا دور آن را مرگ محاصره کرده و منتظر فرصتی است تا از دیوارها عبور کند… مردگانی که برمیخیزند و بار دیگر راه میافتند.
جولیت بنا بر وردی که بر او خوانده شده وظیفه دارد انتقام قبیلهاش را از دشمنان بگیرد و خون کسی که پسرداییاش را به قتل رسانده بریزد، رومئو کسی است که این خون بر گردن اوست، اما شاید چیزی شبیه به عشق مانع از آن شود که جولیت آن چه را که مامور است به انجام دادنش به سرانجام برساند؛ در هر صورت وقتی جولیت در حال گریز از سرنوشت است وردی اشتباه او را به مرگ پیوند میزند و رومئو به پاریس میپیوندد. روح جولیت اما باز میگردد تا کنار روناجو از شهر محافظت کند، از شهری که روناجو خوب میداند محکوم به نابودی است و شاید جولیت تنها راه نجاتش باشد. جولیت، روناجو، رومئو و پاریس دست به کار میشوند، آنها با اهریمنی بزرگ رو به رو میشوند و کارهایی را انجام میدهد که حتی در تصور خودشان هم نمیگنجد.
بخشی از کتاب دود روشن آتش سرد (جلد 1)
رومئو بیحرکت ایستاده بود و طوری به خیابان خیره نگاه میکرد که انگار قبلا هیچوقت آن را ندیده است. رومئو وقتی داشت به پاریس کمک میکرد از یکی از دروازههای فرعی دزدکی وارد شهر پایینی شود به اندازه کافی تمرکز داشت، اما حالا به نظر میرسید دوباره دارد پسر مجنون و مدهوشی میشود که میخواست تا ابد در مقبره دراز بکشد.
و پاریس تصمیم گرفته بود به او اعتماد کند. تا شهر پایینی به دنبالش آمده بود، جایی که هیچوقت نرفته بود و جایی که هر لحظه ممکن بود از او دزدی شود و بهش چاقو بزنند.
با خودش چه فکری کرده بود؟ این که ابلهانه جان خودش را به خطر بیندازد یک چیز بود، اما اگر پاریس اینجا میمرد، دیگر کسی نبود که جلوی لرد کترسو را بگیرد. کسی نبود که قبیلهی کترسو را از مجازات وحشتناکی نجات دهد که وقتی گارد شهری مچش را میگرفتند، بر سرشان میآمد.
رومئو همانطور که به پاریس نگاه میکرد و از یک لحظه قبل بیشتر زنده و آزرده به نظر میرسید، گفت: «من هم میخواهم جلوی او گرفته شود. اطمینان حاصل میکنم که این کار انجام شود.»
پاریس آمد که بگوید: «من نگفتم که…» اما ساکت شد، چون حتی اگر آن را به زبان نیاورده بود، به آن فکر کرده بود. و افکارش دیگر به خودش تعلق نداشتند. هربار این را به خاطر میآورد، لرز خفیف و تهوع آور دیگری حس میکرد.
رومئو گفت: «و تو هم خون جولیت هستی. پس تو را به جایی امن خواهم برد. حداقل این را به او مدیونم.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.