ملاقات با جوخهی آدمکش
۴۵,۰۰۰ تومان
«ملاقات با جوخه آدمکُش» به خاطر شکل غیرمعمول روایتش، برخی از منتقدان آن را به عنوان یک رمان در نظر نمیگیرند و معتقدند که کتاب مجموعهای است از داستانهای کوتاه.
کتاب شامل سیزده بخش است که هر کدام را میتوان به صورت مجزا مطالعه کرد، زیرا روایت محوری وجود ندارد. برخی از داستانها نیز به طور جداگانه در مجلههای نیویورکر و هارپر به چاپ رسیده، اما خود ایگان در مصاحبهیی اعلام کرده که ترجیح میدهد این اثر به عنوان یک رمان معرفی شود و نه مجموعهداستان.
بیشتر داستانهای «ملاقات با جوخه آدمکُُش» درباره «بنی سالازار» مدیر اجرایی سالخورده موسیقی راک، دستیار پیرش ساشا و دوستان و وابستگان آنها است. کتاب درباره گروه زیادی از آدمهای خودویرانگر است که همینطور که پیرتر میشوند زندگی آنها را به مسیرهایی میکشاند که انتظارش را ندارند. داستانها در زمان حرکت میکنند و بازه زمانی از اواخر دهه شصت تا زمان حال و حتا آینده نزدیک را شامل میشوند. بیشتر داستانها در نیویورک و حومهی آن اتفاق میافتند و تعدادی در کالیفرنیا، ایتالیا و کنیا.
موجود در انبار
در بخشی از کتاب” ملاقات با جوخهی آدمکش”میخوانیم:
«روز کنسرت بهطور غیرمنطقی هوا گرم بود: چهلونُه درجه فارنهایت. و خشک، با اشعههای زاویهدار خورشید که خودشان را در چشمها فرومیکرد و سایهها را بهطرز عجیبی بلند کرده بود. درختهایی که در ژانویه شکوفه داده بود.حالا برگهای کوچک تازه داشت. ربکا دخترشان را در پیراهنی از تابستان گذشته چپانده بود که در جلویش عکس اُردک داشت. همراه با اَلکس به جمع زوجهای جوانی پیوستند که در راه خیابان ششم بودند.
کارا ـ آن در ساک حمل بچه جدید و در دستهای اَلکس بود. کالسکه در مکانهای عمومی ممنوع بود.
اَلکس داشت با موضوع چهطور پیشکشیدن کنسرت نزد همسرش سروکله میزد، اما در انتها به این همه فکر احتیاجی نبود: شبی که بعد از خوابیدن کارا ـ آن ربکا داشت تلفنش را چک میکرد، گفته بود: «اسکاتی هاوسمن… همون یارویی نیست که بنی سالازار برامون آهنگش رو گذاشت؟»
اَلکس انفجاری کوچک کنار قلبش احساس کرد: «فکر کنم خودشه. چرا میپرسی؟»
«شنیدم شنبه یه کنسرت تو فضای باز برای بزرگسالها و بچهها داره.»
«آها.»
«ممکنه یه راهی باشه که تو دوباره با بنی سالازار مرتبط بشی.» همسرش هنوز هوایش را داشت، با اینکه بنی استخدامش نکرده بود. و این در اَلکس احساس گناهی بهوجود آورد.
گفت: «درسته.»
«خب، پس میریم. چراکه نه. کنسرتش مجانییه؟»
با گذشتن از خیابان چهاردهم، آسمانخراشها محو شدند و نور مورب خورشید بالای سرشان پیدا شد که در فوریه هنوز خیلی کم بود.»
وزن | 295 گرم |
---|---|
زبان کتاب |
فارسی |
تعداد صفحات |
332 |
شابک |
9789646688186 |
قطع |
رقعی |
کد محصول |
1399me21 |
مترجم |
فاطمه رحیمی |
مشخصات ظاهری |
چاپ مشکی بر روی کاغذ بالکی |
موضوع محصول |
داستان آمریکایی |
نوع جلد |
شومیز سلفون مات |
.فقط مشتریانی که این محصول را خریداری کرده اند و وارد سیستم شده اند میتوانند برای این محصول دیدگاه ارسال کنند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.