کتاب سوال های عوضی 1

کتاب سوال های عوضی 1

داستان این گونه آغاز می شود: یک شهری بود و یک دختری بود و در یک جایی دزدی شده بود.

من در این شهر زندگی می کردم و برای تحقیق در خصوص همین دزدی استخدام شده بودم

و خیال می کردم که آن دختر ربطی به این دزدی ندارد.

تازه داشت سیزده سالم می شد و عوضی فکر می کردم. درباره ی همه چیز عوضی فکر می کردم.

باید می پرسیدم: «وقتی چیزی مال طرف نیست، چرا خود اون باید خبرِ دزدیده شدنش رو بده؟»

ولی به جاش یک سوال عوضی کردم ـ راستش کم و بیش چهارتا سوال عوضی. این گزارشِ سوال اول است.